کلبه یه تنهایی
by : x-themes

اولین بوسه ام بود اولین یارم بود

تا حالا کسی رو نبو سیده بودم

چشمامو بستم چشماشو بست

اروم نزدیک هم شدیم اروم دستامو

حلقه کردم دور کمرش نزدیکتر شدیم

تا هدی که نفسش می خورد تو صورتم

بلخره اون لحظه رسید لباش رو لبام بود

بهتر از هر حسی تو دنیا بود قلبم داشت

تند تند میتپید نفسامون تند شده بود

لباش نرم تر از هر چیزی تو دنیا بود

خوش طعم تر از هر چیزی تو دنیا بود

لبام کم کم خیس شد پیوندمون محکم

و محکم تر شد بعد از چند دقیقه از هم

جدا شدیم حس فوق العاده ای داشتم

دوست داشتم زمان وایسته و فقط و

فقط منو اون زنده باشیم  عجب چیزی 

بود خیلی خوب بود از اون روز و اون

موضوع تقریبا سه چهار ماه میگذره اما 

پشیمونم کاش اون لحظه هیچ وقت هیچ

وقت پیش نمی یومد چون اون روز داشتم

لذت میبردم و الان چیزی بجز غصه خوردن

ندارم بعضی وقتا از خدا می خوام زمان رو

بر گردونه کاش هیچ وقت من با اون اشنا 

نمی شدم کاش اصلا اونو نمی دیدم کاش اون 

اصلا وجود نداشت همیشه بعد از شروع شیرین

پایان تلخی هم هست


†ɢα'§ : شیرین تا تلخ,
یک شنبه 10 دی 1391 21:16 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد